کد مطلب:164540 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:152

در بعضی اسرار و رفع اشکالات در شهادت عبدالله که معروف به علی اصغر است
و در آن چند امر است:

اول: بنا بر روایت بحار كه به لفظ قالوا ادا كرده، یعنی ارباب مقاتل فرموده اند كه:

جناب شهادت مآب بعد از شهادت زبده ی احباب، علی اصغر، می گفت:

لا یكون اهون علیك من فصیل، اللهم ان كنت حبست عن النصر فاجعل ذلك لما هو خیر لنا [1] .

یعنی: بار خدایا! قتل فرزندم علی اصغر، سست تر و آسان تر و پست تر نیست بر تو از بچه ی شتر صالح پیغمبر. بار خدایا! اگر حبس نمودی از ما نصرت را،


پس بگردان این قتل طفل را ذخیره برای آنچه بهتر است برای ما.

و در بعضی از روایات مثل آنچه در كتاب اخبار الدول و آثار الاول مذكور است اینكه آن جناب فرمود: «یا رب ان تكن حبست عنا النصر من السماء فاجعله لنا خیرا و انتقم من الظالمین» [2] .

حاصل اشكال این مقال آن است كه این منافات دارد با روایات كثره ی كثیره ی وارده به اینكه ملائكه در چند دفعه به یاری آن جناب آمدند و آن حضرت قبول نفرمود [3] و منافات دارد با آن روایتی كه صحیفه [ای] از آسمان نازل و در آن مكتوب كه اگر بخواهی قتل را از تو برداریم بدون اینكه ذره [ای] از مرتبه ی تو در نزد ما خلل و قصور و فتور [4] پیدا كند. [5] و جواب از این اشكال آن است كه در بعضی از نسخ «ان یكن» به تذكیر مذكور است پس اگر «یكن» باشد به نحو تذكیر یعنی مفرد مغایب مذكر معنی آن واضح خواهد بود و اگر «تكن» باشد بنحو مخاطب مذكر خواهد بود. كه به خدا خطاب می نماید و «حبست» می تواند مخاطب مذكر باشد. و «نصر» «مفعول به». و می تواند مغایبه ی مؤنث باشد. و «نصر» فاعلش باشد و تأنیث به اعتبار آن باشد كه «نصر» به معنی اعانت است. پس می توان فعل مسند به او را مؤنث آورد، چنانكه ضمیر راجع به اذن را گاهی مؤنث می آوردند به اعتبار اینكه معنی اذن رخصت است. و شهید ثانی در مجلد ثانی از شرح لمعه بدین اشارت فرموده. و علی التقادیر این كلام از بابت تمثیل است كه مجاز در مركب و مجاز در هیئت باشد مانند «انی اراك تقدم رجلا و تؤخر اخری» یعنی: «فرستادن تو نصرت را و قبول نكردن من آن را و


امتناع داشتن از آن مثل آن شده كه تو نصرت نفرستادی». چنانكه یكی از وجوه در آیه ی: «ختم الله علی قلوبهم» [6] همین است. یعنی از بس كه منافقین آیات خدائی را گوش نكردند به نحوی شد كه مانند مهر خدا به دلهای ایشان شد همچنانكه مهر خدائی مستحكم و شكستن آن ممكن نیست همچنین قبول نكردن ایشان ایمان را چنان محكم شده كه نتوان آن را شكست.

امر دوم: در ثمرات شهادت علی اصغر است. بدان كه اكثری از ثمرات شهادت امام در شهادت این كودك جاری است. و در اینجا چند وجه ذكر می نمائیم:

اول اینكه: عادت حضرت احدیت در مقام تكلیف من باب اللطف، اتمام حجت است. (لیهلك من هلك عن بینة و یحیی من حی عن بینة) [7] بدین سبب خلفاء الله غایت اتمام حجت را مرعی داشته اند پس غرض از عرض آن جناب آن طفل برای غرض تیر اعدا این كه اگر شما را فی الواقع درد دین است، پس كودكان ما را به سوز تشنگی گداختن چرا؟! معلوم است كه غرض شما محض محبت دنیا است.

دوم: اتمام حجت بالنسبه به جمع خلق یعنی اگر حق با ما نبودی كودك شیرخور خویش را به دم تیر بداندیش جفا پیشه نمی دادم و دل ریش خود را بیش از پیش ریش نمی نمودم. سوم: اتمام حجت به آن قوم بی پروا. یعنی اگر من محق نبودم، كودك خود را در معرض قتل در نمی آوردم. چهارم این كه: آن جناب از شدت محبت به آن طفل نخواست كه بی او از دنیای ناپایدار رفته و از او مفارقت نماید. پنجم این كه: از كثرت محبت به او نخواست كه آن طفل را به درجه ی رفیعه ی شهادت نرساند.

امر سوم: بنا بر روایت جمعی از ارباب مقاتل، آن جناب خون گلوی آن كودك را


به دست می گرفت و به جانب آسمان می انداخت و قطره [ای] از آن برنمی گشت. [8] .

سر این مطلب این كه چون آن كودك مظلوم، رضیع [9] و مصیبت او اعظم مصایب بود. زیرا كه اكثری از شهداء با تیغ زبان و شمشیر خون چكان دمار از لشكر عدوان برمی آوردند، اما این كودك نه زبان بیان و نه تیغ خون فشان [داشت]. پس اگر آن خون به زمین می ریخت، مایه ی نزول عذاب بر اهل زمین می گردید، و یا اینكه آن خون به واسطه ی عصمت آن كودك و مجاورت به حجر خلیفه ی حضرت عزت و دست یداللهی آن جناب با صفاء ذاتی به جهت عدم امتزاج به الواث عوائق و علائق دنیائی در غایت لطافت بود. و در حكمت حقه ی حقیقیه، مقرر و مذكور است كه اجسام لطیفه مایل به محیط می باشند. چنانكه اجسام كثیفه میل به مركز و سفل [10] می نمایند؛ پس آن خون لطیف به محیط میل نمود.

امر چهارم: در دفن آن كودك شیرخوار. بنا به روایت شیخ طبرسی در كتاب احتجاج اینكه آن جناب شهادت مآب پس از شهادت آن كودك شیرخواره، از اسب فرود آمد و با غلاف شمشیر قبری كند و آن كودك را دفن نمود [11] . و سر دفن آن كودك چند وجه است: اول: تلطف بر زنان اهل حرم بود، چون آن جناب می دانست كه آن گروه اشرار اهل حرم را از قتلگاه می گذرانند. پس اگر آن زنان آن كودك را در آن زمان به آن حال مشاهده می نمودند، بی اختیار می شدند، و بیم هلاكت ایشان بود از كثرت جزع و فزع. دوم این كه: چون آن جناب می دانست كه سپاه كفار بر اجساد و كشتگان اسب می تازند و آن كودك بسیار نازك و لطیف بود طاقت سم ستوران نداشت بر او


ترحم فرمود و او را دفن نمود كه از آن سالم ماند. سوم این كه: مبادا برای سوده شدن آن كودك از سم ستوران عذاب بر اهل زمین نازل شود. چهارم این كه: چون می دانست كه سرها را جدا كند و بر نیزه ها و شهر به شهر، و دیار به دیار می گردانند، پس اگر سر آن كودك بر بالای نیزه می رفت مایه ی ننگ اهل اسلام در نزد سائر ادیان می گردید. و فقیر در بعضی از مراثی گفته ام:



زهر نوش و لب خموش و دل به جوش

اصغرش اندر شبستان بلا



ایضا در مرثیه ی دیگر گفته ام:



بین چه شهدی و چه شوقی و چه ذوق

طفلكان كشتند اعوان حسین




[1] بحارالانوار 47:45.

[2] اسرار الشهادة:44.

[3] الملهوف:129، منتخب الطريحي:463.

[4] سستي، ضعف.

[5] اسرار الشهادة:402.

[6] بقره 7:2.

[7] انفال 42:8.

[8] الملهوف:169، مقاتل الطالبين:95.

[9] رضيع: شيرخوار.

[10] سفل: پستي.

[11] الاحتجاج 101:2.